باید رها شوم !
از حَجمِ
سوالهای بی جوابِ درختان سبز
باید رها شوم !
از خَزانِ سردرگم پاییز
از نغمه های شکست خورده ی آبان
از چشم های باران زده ی اندوه
باید رها شوم !
از شِکوه های مادران سرخ ،
از برگ ریزانِ گیجِ آذر
از رُفتگران غمگینِ خیابان
از زخم های کهنه ی سکوت
از ساچمه های تردید ؛
ل*ب های ریزِ فصل ها ...
از پنجره ای گمنام ،
دستانِ کوچکِ دختران پائیز را
بو*سه می زنند
باید رها شد ... !
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR