گرگ و ماه
نیمه شب گذشت و گرگ هر شب بیدار
بتاب امشب، گرگ منتظر و زِ روز بیزار
فریاد زنان با درد، شده سخت بیمار
زوزه کشان بالای کوه، تنها و بی یار
من آن گرگم که جز شب راهی ندارم
دلم تنگ است ، جز تو ماهی ندارم
همان گرگی که بی تو، دلِ شب میدریدم
ز شوق دیدنت ، خواب از چشم میبُریدم
شبم ابری شده ماهم کجایی
دلم سنگی شده ماهم کجایی
بزن بیرون ، از اون زندونِ طولانی
بزن تیر و به قلبم ، با اون کمون نورانی
بشکن طلسم تاریکیِ شب ، ای ماه ماهان
بِکِش نقش شبِ مهتابی ای جان جانان
منم محصور عشقت ، ای ماهِ رخشان
تو رو میبینم و میلرزه دلم ای ماهِ درخشان
من آن گرگم که ماهانش تو باشی
من آن عاشق ، مه تابانش تو باشی
شبم تار و دلم زار ، مَهَم درمانش تو باشی
منم رنجور ، تنم زخمی، مرحمِ جانم تو باشی
نباشی میام شکار، تو شبِ تیره و تار
میزنم به قلب کوه تا کنم تو رو شکار
میای میتابی ، تو شبِ تیره و تار
تو میشی شکارچی و من میشم شکار .
کیاوش کامرانیان بهار 1399
ZibaMatn.IR