زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

تا اومدم بجنبم، رفته بود.
همچین تو بیخبری رفت که وقتی فهمیدم خیلی دور شده بود.
هر چی سعی کردم که بگیرمش، نشد که نشد.
مثل غریبه ها شده بود باهام حرف نمیزد.

خودمو میگم بابا، همونی که منو ترک کرد..
تو سر و صدای کوچه و بازار غرق شده بودم که تنهام گذاشت.
خالی شدم، از تو پوشالی شدم.
همش بیرون بودم، آخه کسی تو خونه نبود که برم پیشش بشینم و یه چایی بزاره جلوم و باهام هم کلام بشه.
از وقتی رفت، آواره شدم.
به جون خودش که برام خیلی عزیزه، اسیرمون کرد.
بدونه اون انگار هیچی نیستم،
حرفام زور نداره،
هر چی میخوام عرض اندام کنم انگار هیچی که هیچی.

راس میگی، فهمیدنش سخته.

نکنه خودتم از خودت رفته و خبر نداری؟
نرفته؟
مطمعنی؟؟
آخرین باری که با خودت حرف زدی کی بود؟
آخرین باری که دل به دلش دادی کی بود؟
اگه خیلی وقته که صداشو نشنیدی، شک نکن که اونم رفته.
بی سر و صدا و چراغ خاموش، قهر کرده و رفته...

اونجوری نگام نکن،
دیوونه نیستم فقط بدجوری چوب لا چرخ خودم میزارم...

عجیب و غریبه ولی هست، من میبینمش و باهاش حرف میزنم. خیلی باسواده، قشنگ حرف میزنه.

پ.ن؛ باور کردنش زندگیرو قشنگتر میکنه..
مازیاراعرابی
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن