در کودکی دوست داشتم به آسمان بروم و فرشتگان را ببینم .
کمی بعد دلم می خواست به کهکشان ها سفر کنم و بر سیارات دیگر پا بگذارم
در نوجوانی آرزو داشتم به جهان سفر کنم و از جاذبه های شگفت انگیز آن به وجد بیایم.
در اوایل جوانی به ذهنم خطور کرد کشورم جاذبه های زیادی دارد و حیف است از آن ها غافل بمانم.
امروز صبح که از خانه بیرون میرفتم حیاط خانه خودمان را دیدم که چقدر بکر و زیباست. آن قدر بیخیال از کنارش رد شده بودم که ازین که فهمیدم چقدر زیباست به وجد آمدم .
غروب که به آینه می نگریستم چیزی ذهنم را درگیر کرد. نمی دانستم چقدر زمان می برد تا خودم را ببینم درست همانطور که هستم
ستوده فلاح
ZibaMatn.IR