کمی نمایان شو
به یاد برگ تری همکلام باران شو
شکوه و لحظه زیبایی خیابان شو
میان کوچه بی انتهای خاطره ها
کنار پنحره ای بی بهانه مهمان شو
برای این که ببینی چه میکند با ما
مقیم فصل پر از ژاله زمستان شو
غریبه در نظرم جلوه میکنی خورشید
تو را به جان بهاران کمی نمایان شو
در انجماد بلورین ساقه های درخت
جلای شبنم گوهر نشان غلطان شو
بریز هرم تنت را به چینه های سکوت
سرود چلچله شاخه های عریان شو
برای اینهمه بی تابی و تب و هذیان
دوباره مرهم درد و نوید درمان شو
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR