خسته ام از هر چه جانم را گرفت
خسته از هر چه توانم را گرفت
آمدم تا لحظه ای شادی کنم
موج غم زد دودمانم را گرفت
این قضاوت ها که مردم می کنند
قاتلم شد خانمانم را گرفت
تیر تهمت های این نامردمان
از جگر تا استخوانم را گرفت
تا کجا تا کی بباید خون گریست
خون دل خوردن زبانم را گرفت
نیش عقرب یا همان زخم زبان
عاقبت این نیمه جانم را گرفت
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR