همیشه در جریانی
بهار پشت در است و دلم به دنبالت
بیا که از تو بپرسم دوباره احوالت
فدای تو بشوم، حال ما چه میپرسی
که مانده در طلب اشتیاق هر سالت
دوباره خاطره سبزه و گل و باران
نسیم صبح پگاه و شکوفه شالت
بگیر دست مرا ای طراوت هستی
در انحنای تبآلوده ی پر و بالت
نمی رود به تماشای خرمن گل ها
مرید دانه و دام و اسیر تک خالت
نگاه کفتر جلدی به کوهساران گفت:
که داده بال و پرم را به پنجه دالت؟
همیشه در جریانی به رگ رگ جانم
دوباره در شریان شو به عشق سیّالت
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR