دگر در دلم نیست هیچ آرزو
دگر نیستم ، نسخ قلب او
دگر من همان دختر قلب شب
که بیدار نمانده است برای او
من آنم همان دختر دشت و کوه
که غم نیست جایش در قلب او
دگر نیستم خیره به پنجره
که باران ببارد دلم تنگ او
من آنم که خود متصل بر خودم
دگر نیست این قلب و هیچم برای او
مبینا سایه وند
ZibaMatn.IR