تو جواب لن ترانی به من تهی نگفتی
زده ام به دیده تو همه نور شد ،نگفتی
ارنی جواب می بود،زشراب خوردنم بود
توی پاکدیده دیدی ولی از دلت نگفتی
منو لن ترانیت را به چه کاری آیدم چون
دلم از دلت ندیده چو تو دیدی و نگفتی
به همان فقط که نوری زده از تو میسرودم
زدلت خبرندارم من پوچ ،چون نگفتی
همه درد من همین بود ز دلت خبر بگیرد
توی سنگ دل که دیدی ولی از دلت نگفتی
برسان به من خودت را دل پاره پاره ات را
که فقط دلت بخواهد دل من ،چرا نگفتی
ZibaMatn.IR