من گرفتار تو بودم تو گرفتار خودت
من شدم یار تو اما تو شدی یار خودت
من شدم شمع شب افروز تو در تنهای
تو شدی ماه درخشان شب تار خودت
گفته بودم که کِشم بار غمت را بر دوش
ای دریغا که شدی یار دل آزار خودت
شب و روزم شده لبریز خیال تو ولی
بی خیال منی و غرق در افکار خودت
دور چشمان تو گشتن شده هر دم کارم
تو شدی دایرهٔ نقطهٔ پرگار خودت
تا که ناز تو خریدار شدم قیمت جان
شده ای مشتریِ عشوهٔ بازار خودت!!
ارس آرامی
ZibaMatn.IR