هنوزم با تمام تیرهایی که بر تن م نشست
زن م
هنوزم صورتی گل دار
سینه ریزی سرخ
و لب های سرخ ترم
بوی زندگی می دهد
خواستی از خود بگیری ام؟
چه شد؟
نه تو آن؛ آنِ من بودی
و نه من؛ از آنِ تو
می دانم
می دانی!
برای هرگزی
و برای زندگی هرگزها
بیا
بیا و به باد بده
کیف ها
کفش ها
روسری ها
و خنده های بر لب نشسته
من و باد از یک تباری م
او می آید تا من
به زن بودن م
به زن بودن
به زن
شک نکنم
هنوزم با تمام تیرهای بر تن نشسته زن م
ZibaMatn.IR