ای صَنَم یادِ تو امشب عشق بازی می کند
خاطِرم با خاطراتت صحنه سازی می کند
تا نفس بر تارَکِ جان است، حالی تو بیا
ورنه فردا مهلتت را مرگ قاضی می کند
من که پیرم ای جوانم با جوانان عشق کن
عیب نیست، من دلم را باز راضی می کنم
عیب جویان بر مرامم مویه کردند تو بیا
تا بدانند که وصالت جان نوازی می کند
ناز را نازم که وقتی نازنینم ناز کرد
ناز نازان ، تا اَبد دارد طنازی می کند
ما به عشقت زندگانی داده ایم عمرِ درازی
گاه دل، تا شامِ آخر پاک بازی می کند
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR