دفتر شعرم را شبی
انداختم در آب
تا از فردایش
واژه آبی صداقت
از آن چکه کند
و آن واژه های خام و کم تجربه
کمی آب دیده شوند...
آن شب
من تا خود صبح
نغمه های موزونی که
آب می خواند را می شنیدم
من می شنیدم و می شناختم
برای قرب الهی
باید چون آبی روان بود
و روان هم آبی...
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR