باد می وزد
طوری که انگار
روزی عهد نبسته بود
با دلم
نگاهم
که آرام گیرد
آرام ...
شب حرف می زند
پشت سرش،
طوری که انگار
سالهای کمی
چشمانم با دستهایش بارانی شده
نجات دهنده
پشتِ ساعتهای قرن ایستاده!
و من دلگیرم از وزش
دلگیرم از لرزش نگاه ها
از برگ هایی
روی درختانی نامعلوم،
دیر فهمیدم ...
دیر
دیر
دستِ شب و باد
هر دو در یک کاسه بود
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR