زندگی مستمر به معنی انتظاری ست که مرگ آن را ملغی می سازد . جایی که انتخابهایت محدود شد ، جایی که به یکنواختی ها عادت کردی ،جایی که امروزت با دیروزت تفاوتی نداشته به مرگ نزدیکتر شده ای و بزرگترین زجر کاستن انتظار و لفو تمامی انتخابهاست..
بی آنکه با زندگی وداع گفته باشی . همچون زندگی بی روح یک زندانی سیاسی در بند ...
هرگز دشمنی نداشتم جز چند بشری از جنس حسادت و گاها اشتباهی به نام فامیل یا رفاقت از جنس بخل!!!
که با دور ریختنشان آرامش تازه ای در زندگی ام شکل میگیرد که کل جهانم را در خویش محو میسازد ! که بی هیچ خدشه ای سالم از آن حلقه حاسدان میرهم.
اما تو گویی وارد مرحله ای دیگر از یک انتخاب سخت تر میشوم که حلقه هایی دیگر از جنس استیصال بر دورم نقش می بندد، زیرا پاکنویس ها باید بدون غلط یا دارای اشتباهات کمتری باشند که در حلقه اول امیدم به بازسازی ست و در حلقه آخر آنچه باقیست تنها وجودی از خویشم است ....!
پانوشت :
تو ناشیانه مرثیه میخوانی و من درد را میشناسم .. ترسیم رنگ ستم وارش را در بوم زندگی به زیباترین شکل ممکن به تصویر می کشانم
مریم جوکار (دلآرام)
ZibaMatn.IR