قلب من دیگر به لب هایت ندارد اشتیاق
تا به کی در زیر تیغت جان سپارم با فراق
گر چه از هجران تو جان در تنم پر می زند
مثل جای خالی عکست به دیوار اتاق
در دلم دارم هزاران آرزو هر شب که باز
یاد من از خاطرت افتد همان شب زیر طاق
آرزوی من به غیر از دیدن روی تو نیست
این سبب شد تا بشینم در کمین اتفاق
گر نتابیدی به من از آفتاب بی زوال
می کنم از دست هجرت خار در چشم نفاق
نواجو تبریزی
ZibaMatn.IR