زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

امروز عصر که رو برگای خشک قدم میزدیم و من با هیجان داشتم از بازی دیشب حرف میزدم اون با اشتیاق بهم گوش میکرد که نگاه خیره اش باعث شد مکث کنم!
با لبخندِ پر از سوال بهش گفتم چیزی شده؟!

گفت : اگه روز اولی که سر کلاس دیدمت از کنارت رد میشدم خیلی چیزا ازت تو ذهنم هک میشد مثلا گرمای لبخندت، شور و هیجانت...یا نگاه عمیقت !ولی میدونی خوشحالم از اینکه اون روز رد نشدم و موندم تا اینجوری هر روز با دیدنت ، بیشتر و بیشتر کشفت کنم!

هر روز که از کنار تو بودن میگزره اشتیاق اینکه الان تو داری به چی فکر میکنی؟ داری کدوم آهنگو گوش میدی؟ الان لباسی که پوشیدی چه رنگیه؟ دلیل لبخندت چیه ؟ یا حتی عصبی شدنت ،اخم کردنت ، قهر بودنت، برام خیلی جذابه...میدونی وقتی اینطوری داری با هیجان راجع به موضوعی حرف میزنی با هر کلمه ات دلم قنج میره و دوست دارم زمان همونجا متوقف شه!
من دلم میخواد جای لباسی که تو میپوشی باشم ، جای فکری که تو سرته! جای آهنگی که گوش میدی یا جای دفتر و قلمت که همیشه کنارتن! یا همین آدمی که کنارت باشه ، عطرت ، بو کنه و حرفاتو گوش کنه و لبخندتو ببینه و ....خوش حالم از اینکه اون روز موندم ؛)

✍️سارا عبدی
ZibaMatn.IR

سارا عبدی ارسال شده توسط
سارا عبدی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن