100 متن کوتاه درد دل ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره درد دل
100 متن کوتاه درد دل ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن درد دل برای اینستاگرام و بیو واتساپ
تا محرمی مرهم زخمهای شما نشده
سفره دلتان را برای هر کسی باز نکنید گاهی درد دل کردن
از درد دلتان کم نمی کند
از خودتان کم می کند

یه وقتایی چقد کم میشه مرهم
همون وقتا که درد دل زیاده
یه وقتایی میخوای دیوونه باشی
میبینی توی شهر عاقل زیاده

عادت ندارم درد دلم را،
به همه کس بگویم...
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم...
تا همه فکر کنند...
نه دردی دارم و نه قلبی..

درد دلهایت را به کسی نگو
زیرا یاد میگیرند
از کجا دلت را به درد آورند ...
باور کنید عین حقیقته به حرفم گوش کنید

هنری : اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است ، حتی واجبتر از نانِ شب ؟
الین : ایمان به خدا؟ امنیت نیست؟ سلامتی چی عزیزم؟
هنری : یکی که آدم باهاش درددل کند ! کسی که آدم را درک کند ! همین ...

من بلد نیستم وقتی دلم گرفت،
باکسی درد دل کنم...
بلد نیستم وقتی بی پناه بودم،
به کسی پناه ببرم...
من عادت کرده ام همه جا قوی باشم!
و این بیشتر از همیشه ضعیفم می کند...
.

من به پایان نبود تـــــو...
در این قصه شکایت دارم...
یک شهر شده آشوب و دل ما شده ویران...
از دست دو چشمون سیاهت...
کدام کتاب را ورق زدی،
که پاره پاره های این دلم ،
به باد رفت .
یادت، نبودنت را بدجور به رخ میکشد.
شاید با تو به پایان برسد، این همه دلتنگی من.
چشم تو چشم که نیست، بلای جان دل ماست.
شهریارَم
رفتی و شهرِ دلم بی یار کردی
هر چه گفتم من بمان
اما تو بر راهِ خودت اصرار کردی
بودنت دنیایِ من بود
رفتنت اما؛ چه زود !
دیدی آخَر؛
قلب و روحِ دخترَت تب دار کردی؟!
برایِ پدرم🖤
دیدن چشمان تو، آغاز رنج دل بود.
درونم پر ز دلتنگی ایست، ولی چشمم نمی بارد.
لبریز ز دلتنگی است.
این حال پریشانم.
در دلم بوران نشست و قاصدک بی آرزو شد
در نگاهم ابرِ سَرکِش؛ گونه هایم را وضو شد
آرزو بودی،
محال شدی،
و الان خاطره ای بیش نیستی.
چقدر درد عظیم ایست. آرزوی کسی خاطره شدن.
به قول بزرگی که می گوید:
درد دارد
وقتی ساعتها مینشینی
و به حرفایی که هیچ وقت
قرار نیست بگویی
فکر میکنی...!!!
عشق آن است،
که ویران بکند قلب تو را.
در دلم غم کده ای ساخته آن چشم سیاهت،
که تماشا دارد.
پنهان شده در سینه ی من درد عجیبی.
جز چشم سیاه تو مرا نیز نباشد طبیبی.
سخت است، ـ
چشم ز چشم سیه ات برداشتن.
ای قلم با انگشتانم سازگاری کن، ناگفته های زیادی
در دل دارم..
هیچ بار سنگینی ،به حمل دلی که از درد سنگین شده سخت نیست،،
به دوش کشیدن دل پر درد سخت است..
منم و یک دنیا پر از تنهایی پر از دلتنگی.
غمم این است که انگشتانتم هم دگر توان یاری کردن
متن هایم را بر دل دفترا ندارد..
چه قدر درد دارد،بخندی ب تمامی دردهایت ..
این درد چه زخم ها که ندارد!!

دلم بغض دارد ببار باران
جهت تنگی قلبم تو چه نسخهها نوشتی
دل پاره پاره اما به خدا دوا ندارد