ناگه گفتمش خدایم باش، تکفیرم کرد گفتمش رفیقم باش ، زنجیرم کرد گفتمش آنگونه که تو خواهی باشم مستانه خنده ای کردو تحقیرم کرد گفتمش آنگونه رندان که دیدی نیستم. گفت رهایم کن من آن خدایی که تو گویی نیستم.
گفتمش من سبو و پیمانه نخواهم دیریست مستم
گفت ساقی میکده عشق و عصیانم دیریست خستم
گفت از خط پیرامون دلم هرگز عبور نتوانی کرد
گفتمش قبول، اما عبادتم را هرگز انکار نتوانی کرد.
همین امشب
شهریور ۱۴۰۱
ZibaMatn.IR