یکی میخواد نیگات کنه. نه، می خواد بشنُفٓتت. می خواد بپره تو صدات. یکی می خواد ورِت داره ببردِت اون بالا و بذارتِت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اونجا نیگات کنه. یکی می ترسه از نزدیک تماشات کنه. یکی می خواد تو چشات شنا کنه. یکی اینجا سردشه یکی همه ش شده زمستون. یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه می شه. وقتی حرف می زدی، یکی نه به چیزایی که می گفتی که به صدات، به محض صدات گوش می داد. یکی محو شده بود تو صدات. یکی دل تنگه. توی یکی از همین خونه ها، همین نزدیکی ها، دل یکی آتیش گرفته. کسی یک چیکه آب بریزه رو دلش شاید خنک شه.
به قلم:مائده حق ویردی
ZibaMatn.IR