دلتنگ کسی هستم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظرم اما، او چشم به راهم نیست
در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست
در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیر از ، اشکی که گواهم نیست
شرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است
همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیست
او یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم
عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیست
از درد پرم امشب ، کو سنگِ صبورِ من؟
امشب چه کنم مرهم، برغصه و آهم نیست.
ZibaMatn.IR