کله پاچه خوردم کمی و، دوغم روش
بر کارگه کوزه گری رفتم دوش
چون قفل کلون نداشت بر درگاهش
دست پاچه شدم با کله افتادم توش
کردم نگه و به زیر پایم دیدم
افتاده هزار کله و پاچه خموش
از ترس و جنون، دست و سر و پا گم شد
انگار که گربه ای فتاد از پی موش
ناگه ز پس پرده ندایی پیچید:
از دست اجل کجا روی مرد چموش!؟
گفتم که: غلط کرده ام و چیز خوردم
لطفی کن و زین جسارتم چشم بپوش
گفتا که: ز پُرخوری برو دست بکش
تا عکس گناه تو کنم بلکه روتوش
گر کله و پاچه می خوری نوشَت باد
لیکن تو حذر کن و نخور دوغم روش.
ZibaMatn.IR