شاید روزی شاید روزگاری....
من چه می گفتم؟
انگار تمام باور هایم را
کسی غل و زنجیر می کرد
فریاد زدم :
روزی تمام اشک هایم می گفت:
«این شمع آب می شود»
اما چشمانم
«آتش گرفتن درخت» را
باور کرد و درجا خاموشش
می دانی که؟
حرف
نه
حرف درخت است
نه حرف شمع
ZibaMatn.IR