اگر یادت رفته،آقای عزیز،
بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم
می دانم که زمانی از این بابت خوشحال بودی ولی حالا شده اسباب ناراحتی ات.
می دانم خودت را به آن راه می زنی انگار که وجود ندارم و هیچ وقت وجود نداشته ام،چون که نمی خواهی وجهه آت جلو آدم های با کلاسی که باهاشان نشست و برخاست می کنی خراب شود.
می دانم زندگی معمولی در نظرت احمقانه است،این که مجبور باشی سر وقت برای شام به خانه بیایی و .....
_دومنیکو استارنونه
_بخشی از کتاب بندها
_مترجم امیرمهدی حقیقت
ZibaMatn.IR