گمان می کردم، ای یارا ؛ تو یاری با وفا هستی
میان ِاین همه ، نیرنگ ، نگارا ؛ آشنا هستی
تو ، همراه ِدلِ تنگم ، در این دنیای آشفته
خیالم بود، همچون من؛ به دور از؛ هر ریا هستی
دلم می سوزد و آتش ، به دل دارم ؛ ز بد عهدی
تو عهدی ، با دلم بستی ؛ ولی حالا ؛ جدا هستی
نگشته باورم ، یاری ؛ بجز من ؛ با دلت باشد
دلم را ، داده ام دستت ؛ولیکن؛ پر جفا هستی
بادصبا
ZibaMatn.IR