جانان من
تو را نمی سرایم
قصه نمی سازم از تو
من نه شاعرم نه داستان سرا...
من تو را نفس می کشم
تو را میکارم در دشت سینه ام
تو را روی دستان پر از قنوتم میگذارم
می روم به دیدن خدا....
اصلا تو یک جور تازه ای
تو را شکل دیگری باید خواست
نازی دلنوازی
ZibaMatn.IR