سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
زخم بی حسابدور از تو عمری همدم پیمانه هایمآتش به جان گوشه میخانه هایمشمعم که در شب های تار بیقرارانپرتو فشان ساحت پروانه هایمآن برگ پائیزی که گرم پیج و تابمآن بوف سرگردان که در ویرانه هایمدرگیر زخم بی حساب نارفیقانآشفته حال محفل بیگانه هایمگاهی که با عشق تو لبریز جنونمزنجیری و همصحبت دیوانه هایمبار غمت را می کشم منزل به منزلدر کوله باری روی زخم شانه هایمای نرگس شهلای تو درجام هستی-شهد شراب آلوده مستانه ها...
درمیان دلم سردی های غم لانه کرده...آتشی به پاشده واین سردخانه راویرانه کرده...نمی چکد اشک ازخشکانه دیده گانم ولی...خون گریه های قلب خود را میهمان عقده های زمانه کرده...خدایا به یادآر پوچی مستانه ام...که ظلمت، مرا پاگیر این میخانه کرده...ناسپاسی نیست ولی نامهربانی هایت...مرا به بازار آشفته حالی سفارش کرده......
عشقت میان قلب وُجایت کنارم خالی،دلتنگم وُ حالم، حالِ آشفته حالی !...