شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
جرم منعاشق شدنم بودوزندانم چشمان تو...
ما به جرم ساده لوحی این چنین تنها شدیم مردمان این زمانه با دو رنگی خوش ترند...
دوست داشتنت اگه جرم باشه من گناهکار ترین آدم روی زمینم...
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجاسرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...
دل دادم و بد کردم یک درد به صد کردموین جرم چو خود کردم، با خود چه توانم کرد...
وابستگی نه جرمہ نہ درده خوده مرگہ...
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقی استآری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست کیست؟...