پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مرا دوست بدار اندک ولی طولانی...
شک ندارم مادرمفهمیده من میخواهمتسجدههای آخرشاین روزهاطولانی است......
دست در زلف تو بردم که شب آغاز شودحیف ! یلدای من این بار نشد طولانی...
فرقی نداردروزهای تابستانیا شب های زمستانبی توهمه چیز طولانیست...
مرا دوست بداراندکولی طولانی......