شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
بسمه تعالیعشق را از غمزه ی خونخوار می خواهم چنانرحم از شمشیرِ آتشبار می خواهم چناننیست وحدت در کلام از اختلافِ کفر و دینرشته ی تسبیح از زنّار می خواهم چنانچون قلم ، با لوح های ساده می گویم سخنصحبتِ دیوانگان ، بسیار می خواهم چناناز ادب دور ست پیشِ دوست ، تکرارِ سوالهر دو عالم را از او ، یک بار می خواهم چنانتا سراپای جهانم وادیِ سرگشتگی ستپایِ فولادینی از پرگار می خواهم چناننیست اینک دیده ی بیدار در روی زمین...
ناامید از دَر رحمت به کجا شاید رفت؟یا رَب ازهر چهِ خطا رفت؛ هزار استغفار...
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار...
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفتیارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار...
صبح می بوسم تو را ، شب توبه میگیرد مراصبح مشتاقم ولی شب حال استغفار نیست...
سبحه بر کف،توبه بر لب،دل پر از ذوق گناه معصیت را خنده می آید ز استغفار ما...