متن سرگشتگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سرگشتگی
چشم هایت
به درد سرت می ارزد
مردی میان سه ضمیر
مبهوت مانده
من رد چشمان تو را
او رد مرا دنبال می کند
کافه تنهایی را
خشت به خشت آجرها
در گوش هم
زمزمه میکنند
برگشته و چون همیشه
فنجان دلتنگی را
سر می کشد
نیایش
دلداده دیارتوام
پرسه میزنم دمادم در حوالی دهکده عشق
به رویای دیدنت
میدانم سرابیست
اما شهر آرزوهایم قشنگ است
و میدانم این را نیز
که تو خوب بلدی مرا
و چنان ناغافل مرا در آغوش میکشی
که آن لحظه را مدهوش و یاد دنیایم نیست
وچه کنم که چیدمان...
بسمه تعالی
عشق را از غمزه ی خونخوار می خواهم چنان
رحم از شمشیرِ آتشبار می خواهم چنان
نیست وحدت در کلام از اختلافِ کفر و دین
رشته ی تسبیح از زنّار می خواهم چنان
چون قلم ، با لوح های ساده می گویم سخن
صحبتِ دیوانگان ، بسیار می...
چه بود؟
غیر یادت های های من چه بود
نغمه ی شور و نوای من چه بود
در میان شهرک آشفتگی
کوچه نام آشنای من چه بود
جز غم دیرین ایام وصال
مژده دنیا برای من چه بود
یا که در این عالم سرگشتگی
اینهمه هول و ولای من چه...
ریشه در خاک
ریشه در خاکم ولی زخم تبر دارد دلم
سیب سرخی در کنار نیشتر دارد دلم
تا بهار از آسمان این حوالی سر کشد
صد زمستان قصه خون جگر دارد دلم
چون سپیدار بلندی لابلای شاخه ها
حال و روز ساقه خم تا کمر دارد دلم
سال های...
می دانی؟
بعد از رفتنت، قاتل شدم
و تو را در زوایای ذهن خسته ام با قساوت قلب تکیده ام کشتم!
می دانم نهایت بی رحمی بود!
آخر من، پیله های عشق را سنجاق کرده بودم به پروانه گی لحظه های با تو بودن...
در سرم بود حوالی دشت های...
زندگی یک خواب سنگین بود
سال ها ماندم سر راهش خبر دارم نکرد
جان به لب آورده و آهنگ دیدارم نکرد
آنچه را دانسته ام از راه و رسم زندگی
کوله باری جز غم و آوارگی بارم نکرد
دلخوش پیغامی از او بودم اما ای دریغ
هرچه را دیدم از...