سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
.گفتم دلم عشق تو را هر شب تمنا میکندخندیدی و بی اعتنا گفتی که بیجا میکندگفتم که امشب چشم تو خون بر دل ما کرده است گفتی که از این بدترش را صبحِ فردا میکند گفتم چرا چشمت کشیده خط قرمز دور من گفتی که دارد با تو تمرین الفبا میکندشاید نمیداند که این مصداق حق الناسیَستوقتی که موی بسته اش را پیشِ ما وا میکند دل میکُند نفرین سر شب جد و آباد تو را اما سحر خود را درآغوش تو پیدا میکند این داستانِ عشقِ ما باید شود ضرب المثل بشنو ز من ...
.شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردمتمام کفرِ خود را با خدایم روبرو کردم نمودم پهن تا سجاده ام را آمدی از در نشستم رو به قبله با تو اما گفتگو کردم همیشه خواهشم بودَ از خدا خوشبختیت اما زبانم گیر کرد آنشب خودت را آرزو کردمچنان گم کرده بودم خویش را آنشب کنار توکه بعد از تو تمام شب خودم را جستجو کردمسپردی مویِ خود را تا بدستانم خودت دیدیشمردم تک تکِ مویت جنایت مو به مو کردم منَ از عشقِ پراز اما نترسیدم نگفتم نه به سینه خنجرِ ...
چون دلی کز نگه بوالهوسی میگیرددلم از طرز نگاه تو بسی میگیرد همه فکرم شده وقتی که تو دلگیر شَویدلتَ از طرز نگاه چه کسی میگیرد آنچنان داسِ نبودت زده بر باغ دلم که پس از تو دلمَ از هر هرسی میگیرد شده ام شکل گلی سرخ که تنها و غمیندلش از خنده هر خار و خسی میگیرد .حسین جعفری جرجافکی...
.گفتم که صادقم من، قلبم کلک ندارد مشکن تو قلب من را، زیرا یدک ندارددر سایه سار چشمت آب و هوا چه عالیست باور کن این هوا را باغ ملک ندارداین نغمه ای که مویت با باد مینوازد در هیچ جای دیگر چرخ فلک ندارددل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را در رفتنش ز سینه یک ذره شک نداردگفتی صفا ندارد عشق تو بی محبت من کرده ام محبت، دستم نمک نداردمن از چه رو بگیرم دامان پر گلت را وقتی که حضرت تو قصد کمک نداردگفتم شکسته ای تو قلب مثال برگم گرچه ...
شدی درخوابِ شیرین تاکنون فرهاد آیا؟خودت را با نگاهی داده ای بر باد آیا؟شده آیا بدانی عشق، رسواییست امادر آغوشش بگویی هر چه باداباد آیا؟شده صد چشم باشد در پیَ ات اما شَوی توبه خشخاش نگاه یک نفر معتاد آیا؟شده صیدی شوی تا اینکه صیادت بگیردولی افتاده باشی دست یک جلاد آیا؟بگو در مکتب چشمانتان من میتوانم بپرسم یک سوال از محضر استاد آیا؟برای نشر چشمان شرور خود مجوز گرفتی از وزارتخانه ارشاد آیا؟ حسین جعفری جرجافکی...
خواستم از عشقِ تو دوری کنم اما نشد کُلِّ خود را وقف مهجوری کنم اما نشد آمدم از پادگان عشق تو با یک فرارتا تَهِ سربازیَ ام دوری کنم اما نشد ترسَم این بوده نگاه تو نمک گیرم کندآمدم دوری از این شوری کنم اما نشد خواستم مثل رضا خان بر سرِ کشف حجاب دوریَ از این عشق را زوری کنم اما نشد آمدم تا خویشتن را نت به نت در چشم توچون علی در فیلم سنتوری کنم اما نشدخواستم آغوش استبدادیت را بشکنمانقلاب از نوع جمهوری کنم اما نشد خواستم این خ...
سرِ بد عهدی تو پیر شدم دم نزدم جگرم سوخت ولی مثل تو برهم نزدم کرده ای با دل من هر چه دلت خواست جفاحرفیَ اما منِ دلخسته ز مرهم نزدم روز اول که دو تا قهوه سفارش دادی عاشقت بودم و اصلن مژه برهم نزدم آنچنان محو تو بودم که دران قهوه تلخمن شکر ریختَمَ اما بخدا هم نزدم جای یک سیب تو با قهوه فریبم دادی من چنین شد که دگر طعنه به آدم نزدم تو خودت رانده ایَ از خویش مرا با این حالشب به شب حلقه در منزلتان کم نزدم خط لبهای تو مرز وطنم...