شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
روزهاست در خیابان سرگردانم اما از تو هیچ نشانی ندیده ام در میان خنده و گریه آدم هااز تو شنیدم و جانانی ندیده ام گویند می آیی و غم میبریم از یاداما با غم تو دگر رهایی ندیده ام دیده خیس و چشم به راه جمعهسو دگر نیست چون جوانی ندیده ام نه تنها من، همه گریستند بی توجز باران اشک ها، بارانی ندیده ام آغاز طلوع جمعه، چشم ها به انتظاربی دلتنگی تو،اصلا جهانی ندیده امغروب جمعه شد و تو نیامدیکذب است گویم، بغض پنهانی ندیده ام عاشقان...
غم زمانه که هیچش کران نمی بینمدواش غیر امام زمان نمی بینمعجب بود که در ایام ما ظهور کندچرا که طالع خویش آن چنان نمی بینمز دامن غم او دست بر نمی دارمچرا که مصلحت خود در آن نمی بینمبدین دو دیده حیران من هزار افسوسکه با دو آینه رویش عیان نمی بینمنشان دوستی اهل بیت پرهیز استدر اهل دانش عصر این نشان نمی بینممپرس فیض ز من سرّ غیبتش که در آنبه هیچ جا سخن دل نشان نمی بینمکسی که گوش کند ناله ام در این غم کو؟...