خاک نشین ره میخانه ام خانه خرابِ دل دیوانه ام زان که به میخانه بجز یار نیست کشمکش صفحه و زنّار نیست هرچه در آنجاست بُوَد در خروش جام می و می زده و می فروش حسرت بگذشته و آینده نیست جز به ره عشق کسی بنده نیست ای که...