متن نگاه عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نگاه عاشقانه
تو چشمهایت
افقِ بیپایانِ مناند
راهی برای گریز نیست
هر لحظه جهانم
به بودنِ تو گره خورده است
من،
در سایهی نگاهت
به تمامی فدا میشوم
و باز از نو
از تو آغاز میگردم
آنچنان جای گرفتی
تو به چشم و دل من ؛
که به خوبان دو عالم
نظری نیست مرا ...
تعریف عشق واقعی از نگاه من
رنگ و بوی منطقی ندارد
من میگویم عشق یک جفت چشم است
که فقط همان یک نفر را می بیند
در قالب تمام خوبى هاى عالم
سُر خورد نگاهت، دلِ من شهر به شهر ریخت
آتش به دل افتاد و سراپایِ سحر ریخت
یک شالِ حریر از سرِ شب بر تنم افتاد
چون موجِ نسیم آمد و بر دامنِ مهر ریخت
ویران شد از آن چشمِ تو، ای مایهی آرام
هر خانهی دل، چونکه به یک...
یاد بگیریم راحت بگیریم و از زندگی لـــذّت ببریم ؛
خودرا رها کنید و به اشتباهات خود بخندید.
زندگی ارزش غصه خوردن برای اشتباهات گذشته را ندارد.
به یک لبخند ، یک بوسه ، یک نگاه از روی عشق ایمان داشته باشید.
جدی بگیرید چیزهای ساده را برای خوشبختی و...
ای عشق،
ای معشوق آشنای همه عاشقانهها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه
شبنم به شرم و
صبح به لبخند و
دریا به موج و
موج به ریگ کرانه ها.
یک لحظه از نگاه تو کافی است
تا دلم سودا کند
دمی به همه جاودانهها...
تو کنارم باشی
من آنقدر میخندم ،
که مبادا خنده ی دیگری را ببینی!
تو کنارم باشی
آنقدر به چشمانت خیره میشوم ،
که مبادا چشمان دیگری نگاهت را از من بدزدد!
تو کنارم باشی
من عمیق تر نفس میکشم ،
که تمام عطرت سهم من باشد!
تو کنارم باشی...
رنگینکمانِ چشمانت نه باران میخواهد
نه آسمانِ صاف.
از نگاهت میجوشد روشناییِ بینامی
که جهان را بیهیچ دلیلی صبح میکند.
من ، تنها
در امتداد آن نور قدمی برمیدارم
و خیال میکنم که شاید یک لحظه
به اندازهی تپشی به تو نزدیک شدهام.
تعریف عشق واقعی از نگاه من
رنگ و بوی منطقی ندارد
من میگویم عشق یک جفت چشم است
که فقط همان یک نفر را می بیند
در قالب تمام خوبى هاى عالم
عاشقانهتر بنگریم:
میتوان
جریان نبض زندگانی را
در دستان پینهبستهی پدر
در سینهی صاف مادر
و در نگاههای بیگناه کودکان شهر
با آبیِ چشمانی عاشقانه
و سبزیِ نگاهی ژرف
به تماشا نشست...
رنگینکمانِ چشمانت نه باران میخواهد
نه آسمانِ صاف.
از نگاهت میجوشد روشناییِ بینامی
که جهان را بیهیچ دلیلی صبح میکند.
من ، تنها
در امتداد آن نور قدمی برمیدارم
و خیال میکنم که شاید یک لحظه
به اندازهی تپشی به تو نزدیک شدهام.
دروغ نیست اگر بگویم:
بهار نخواهد آمد،
مگر که نگاه تو بشکفد!
با احساسی پاک
آفتابگردانِ نگاهم را
به آسمان دوخته
گرمای مهر میجویم
از درگاهِ آفتابِ مطلق
یک لحظه تو بودی
و دلم غرقِ چشمانِ تو شد
در عمقِ نگاهت،
دریایی از عشق موج میزد
رفتی،
اما خیالت ماند
مثل عطری که در باد پیچید
و هر نفس،
دوباره تو را زنده کرد
در سکوتِ شب،
نامِ تو زمزمهی قلب منست
و سایهات،
بر دیوارِ جانم میرقصد...
گــر مــرا لایــق بـבانــی،
بنـבہ ے آن لب خنـבان و گرفـتار نگاہ تو منم.
ترشرویی نکن ای سیبِ دلآزارِ دلم،
که لبِ خندۀ تو، شهدِ بهار است هنوز!
در نگاهت، شکرستانِ غزل میروید،
پرتقالیست جهان، بیتو اگر لب نخندد!
تقصیر دلم نیست نگاه تو اگر جاذبه دارد
جذابی و بیچاره ی شوریده دلم تاب ندارد
درگیر چشمهای تو بودم
که بارانی شد
و ماه از پلکهایت افتاد
در فنجان قهوهی من
که دیگر تلخ نبود
پرندهای از ابروهایت پرید
و روی شانهام نشست
با صدایی شبیه خواب
و من
در امتداد باران
به عقب میرفتم
تا به لحظهای برسم
که هنوز نگاه نکرده بودی
در میانِ همهمهی دوستانش قدم میزد.
تفاوتِ شلوغیِ آنها با دیگران این بود که بهجای باهم سخن گفتن، با خودشان حرف میزدند.
مردی با پیکری لاغر و قامتی بلند، سیگار برگی در دستش بود و با خود میگفت:
• «چرا گذاشتی بره؟ مگه چی برات کم گذاشته بود؟»
یا دختری...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه، که بیصدا قلب را به تپش میاندازد.
گاهی از یک لبخند، که جهان را روشنتر از هر صبح میکند.
و گاهی از خاطرهای، که در تار و پود تاریخ و سرگذشت ما تنیده شده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال...
هر رؤیایی از جایی شروع میشود…
گاهی از یک نگاه کوتاه، گاهی از یک لبخند ساده،
و گاهی از خاطرهای که در دلِ تاریخ و سرگذشت ما جا مانده است.
رؤیاها همیشه از جنس خیال نیستند،
بعضیشان آنقدر واقعیاند که با حضور یک “او” معنا میگیرند،
و جهان اطراف ما...
عشق یعنی...
در حضورش غرق در چشمان مستش میشوی.
آنچـہ بر تن میـבهـב شوق نـفــس، چشمان توست.