خاک نشین ره میخانه ام
خانه خرابِ دل دیوانه ام
زان که به میخانه بجز یار نیست
کشمکش صفحه و زنّار نیست
هرچه در آنجاست بُوَد در خروش
جام می و می زده و می فروش
حسرت بگذشته و آینده نیست
جز به ره عشق کسی بنده نیست
ای که به دام تو اسیرم اسیر
لذت دیوانگی از من مگیر
بنده عشقم کن و نامم بده !
خاک رهم ساز و مقامم بده!
ZibaMatn.IR