
امین غلامی تخلص (شاعر کوچک)
دلنوشته های خودم. باشد که ماندگار شود دلنوشته هایم...کپی بدون اجازه و ذکر نام ممنوع. شغل سپرساز😉تلگرامم amingh6859
در دلم غم کده ای ساخته آن چشم سیاهت،
که تماشا دارد.
محروم نکن،
سرم ز روی شونه هایت.
درد دلتنگی دل را،
فقط چشم تو باشد دوا.
بعد تو چاره ندارم،
به جز تنهایی، در خیالم کنارت خفتن.
سهم من باش،
حتی لحظه ای در گوشه ی دنج خیالم.
اینکه زندگیم رو تلخ کرده نبودنت نیست،
بودنت در خاطراتمه.
لبریزم از فکر و خیال تو.
ولی کافی نیست، باید باشی.
درد دارد که پر از شعر شوی واسه ی او.
ولی او از تو و شعرت همی بی خبر است.
عشق آن است،
که ویران بکند قلب تو را.
چه شد که خنده های تو،
قلب مرا ز تن ربود.
بی تــــــــو.
دلگیرترین شبها سهم من است.
عشق از چشمان تو شروع شد،
با جان دادن من پایان یافت.
کاش با رفتن تو.
ویران نمیشد قلبم.
ای ذوق نفس کشیدن من تو کجایی..؟
ا
آرزو بودی،
محال شدی،
و الان خاطره ای بیش نیستی.
چقدر درد عظیم ایست. آرزوی کسی خاطره شدن.
کاش میشد که تو هم.
دلتنگ من باشی یکم.
عمریست که گرفتار نگاهی شده قلبم.
چرا در انتهای بی قراری های من تو لانه کردی.
تمام دلتنگی های من، تقصیر چشمان توست.
اگر می ماندی،
خنده های من نمیمرد درون سینه
تو آرزوی این دل شکسته ای...
اینکه هستی و ندارمت،
خودش غمی جدا از غم هاست.
به تاوان کدامین گناه،
در سیه چشمان تو گم شد دلم.
شدم آواره ی چشمت،
به چشمان خودت سوگند.
که جز چشمت
به چشم من نیاید هیچ چشمی.