
امین غلامی تخلص (شاعر کوچک)
دلنوشته های خودم. باشد که ماندگار شود دلنوشته هایم...کپی بدون اجازه و ذکر نام ممنوع. شغل سپرساز😉تلگرامم amingh6859
بهانه میکند تو را،
هوای خسته ی دلم.
خانه ی دل را تکاندم،
چیزی جز حسرت دیدار تو در آن نبود.
بی خبر از حال مایی،
آخر به کدامین بهانه..؟
آنکه به دل وفا نداشت.
مهرم اسرار نشود.
تا ابد حسرت آن لذت دیدار تو اندر دل ماست.
میکند دیوانه دل را، آن سیه چشمان تو
سیر نمیشوم ز تو، ای همه ی وجود من
محبوب من و نیمه ی جانم شده ای، میدانی؟
میکند دیوانه دل را، چشمهای مست او.
تن پاک تو بهشت ایست، که دیدن دارد.
نیمه ای از جان ما، در تن تو جا مانده.
جانم تو بگیر، اما مرو با دگری.
چشم من تا به ابد چشم به راه چشم توست.
تا ابد لذت دیدار تو اندر دل ماست.
دل آشوبم و آرام دلم جز تو کسی نیست.
مهرم دل نمیشود.آنکه وفا ندارتش
نگرانم نکند کم بشود.
ز سر سفره ی بینوا همین لقمه ی نان خالی.
هنوزم چشمات..،
قشنگترین چشم های شهره.
دلواپس آن تکه ی نانی هستم.
که مبادا ز سر سفره ی بینوا کمی کم بشود.
در این هوای بی کسی،
کسی بغل نمیکند. خیال تنهای مرا.
لحظه به لحظه زندگیم،
پر شده از خیال تو.
خاطراتم را..،
سیه چشمان تو پر کرده اند.
بی تو..،
پایان حیات من چقدر نزدیک است.
چشمان تو..،
آغازگر حیات ما بود.همین...