
امین غلامی
امین غلامی(شاعر کوچک) دلنوشته های خودم... باشد که ماندگار شود دلنوشته هایم...کپی بدون اجازه و ذکر نام ممنوع ادرس وبلاگم👇👇👇 http://amingh68.blogfa.com
با یه چشمک میبری، دین و ایمان مرا....
انتظارت چیست، مرا باز مسلمان دانی...
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...
من میان آن سیه چشمان تو...
بارها و بارها دیده بودم عشق را...
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل آن لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج شدم.
هوس...
درد و درمانم یکیست...
آن هم سیه چشمان توست...
عشق از دیدن چشمان تو آغاز گرفت...
امشب که میان چشم من بارانیست...
آیا نم باران زده بر خاطر تو...
هر بار که خندیدی...
دیوانه ترم شد دل...
دل دیووانه پسندم...
کرده ارزو امشب...
دو سه بوسه از لبانت...
سر به این دیووانه ی بیمار هم گاهی بزن...
که به جز اغوش گرم تو، درمان نشود...
درد و درمانم یکیست ـ..
آن هم سیه چشمان توست...
تو چه دانی که حال دل من...
بی تو چقدر بارانیست...
شانه میخواد چکار، آن پریشان موی تو...
تا دو دست عاشق من هست، شانه میخواهی چکار...
میِکشد هر شب مرا چشمان تو...
تا به سر حد جنون...
بیا تکیه بکن بر قلب این دیوانه ی عاشق...
نترس رنگی نخواهی شد، ولی عاشق کمی شاید...
من ندانم که تو کیستی و کجایی ولی...
دانم این قلب گرفتار نگاه تو شده...
نسل ما نسل همان عاشق دل سوخته ایست...
که دلش خواست به معشوق رسد، اما نشد...
و خدایی که به شدت کافیست...
ولی انگاری نیست...
که به داد دل دیوانه ی مردم برسد...
این همه شعر سرودم که به گوش تو رسد...
ولی افسوس و صد افسوس که هرگز نرسید...
1... آنکه جان میدهد از بهر نگاه تو منم...
2... منم آنی که برای دیدن چشمان تو جان میدهد...
3... آنکه جان میدهد از دیدن چشمان سیاه تو منم...
باز امشب منم و فکر سیه چشمانت...
و همان حسرت تکرار نبودن هایت...
خاطراتت شد بغض...
بغض هایم شد اشک...
اشک هایم خیس کرد، همه دنیایم را...