پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
فیروزه سمیعی ۳ ساعت پیشنه زمین خواست مرا، نه زمان، داد مرا بی گدار، داد مرا، داد بیداد به دار...فیروزه سمیعی...
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زدبا همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد...
میرود اینجا سر هر بی گناهی پای داربار کج این روزها اغلب به منزل میرسد...
به دار آویختندالک راتاوان داشتموی آسیابان...
من را دار بزنیدبانوفرش میبافد......
گلی با هزار گره بر دار کشیده است مرادوست داشتنتنمی افتد از سر...