جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
در شهر کوچک مندلهره ی ویرانیستگوش کنوزش ظلمات را می شنوی ؟...
ﺷﻤﻊ وﻗﺘﯽ داﺳﺘﺎﻧﻢ را ﺷﻨﯿﺪآﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖﺷﺮح ﺣﺎﻟﻢرا اﮔﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪه ﺑﺎﺷﯽراﺣﺘﯽ........
گفتا که : دلت کجاست ؟گفتم : بر اوپرسید که : او کجاست ؟گفتم: در دل...
گاهی چنانم بی توکه عبور سایهام از کنارمنگرانم میکند . . ....
دگرم آرزوی عشقی نیست بیدلان را چه آرزو باشد!...
اگر هنوز من آواز آخرین توام ،بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم......
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی حافظ...
من همانم که شبی عشق ، به تاراجش برد...................
هرکس هوس سخن فروشی داندمن بنده آنم که خموشی داند...
من نشستم برَویمِی بخریبرگردیترسم این استمسلمان شده باشی جایی..!...
کسی در من فرو ریختشاعر شدمدیوانگی شروع شاعرانگی است..........
عاشق شوریده دلدر دفتر شعرش نوشتهر کسی یک دلبر جانانه داردمن تو را.... اخوان ثالث...
جای مردان سیاستبنشانید درختکه هوا تازه شود ......
ماه منظومه من مشتری اش بسیار است !!...
ظاهر آراسته ام در هوسِ وصل، ولیمن پریشان تر از آنم که تو می پنداری...
تو را می خواهم و دانم که هرگزبه کام دل در آغوشت نگیرم........ فروغ فرخزاد...
تو نیم دیگر من نیستیتمام منی!تمام کن غم و اندوه سالیان مرا...!...
آرامتراز آبی دریاست نگاهتمن ماهیِدلخواهِ توأم تور بیانداز...
حیف نیستپاییز بیاید،باد بیاید،باران بیاید،تو بروی؟...
میل من سوی وصال وقصد او سوی فراقترک کام خود گرفتمتا برآید کام دوست...
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم...
دلتنگم و دیدار تو درمان منست ..........
یک سینه سخنبه درگهت آوردمچشمان سخن گوی خاموشم کرد...
منم و عطر تو که پخش شدهتوی تنم...بی تو دلتنگ ترینحادثه ی قصه منم......
عهد تو و توبه ى من از عشقمی بینم و هر دو بی ثبات است !...
لحظهی بغض نشد حفظ کنم چشمم رادر دل ابر نگهداری باران سخت است......
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونسمن جُز تو کَس ندارم پنهان و آشکارا.......
تنهایی پا نداره وگرنهاونم میذاشت می رفت...
من آنِ تواممرا به من باز مده......
خوبی بشر شعلهای است که میتوان آن را مخفی کرد ولی هرگز نمیتوان خاموش کرد....
اگه میخوای یه کار بزرگ انجام بدیهیچ وابستگی ای نباید تو زندگی داشته باشی !...
و کسی که تورا دیده باشدپاییز های سختی خواهد داشت...
می نویسم باراندیگر پروانه و باد خود می دانندپاییز است یا بهار...
به کاکتوس که زیاد آب بدی خراب میشه!حکایت محبت کردن،به یه سری آدمای زندگیه......
هر اتفاقی که میوفته نتیجه کارهایی هستش که خودت انجام میدی!...
اگر میخواهید اخلاق کسی را امتحان کنید به او قدرت بدهید...
وقتى کسى رو دوست دارى هیچوقت تنهاش نمیذارى؛حتىٰ اگه ازش متنفر باشى!...
شب، چشمان بسته ی ماست، آنگاه که به چراغانی درون خود می نگریم !......
امید تنها چیزیه که از ترس قوی تره......
گاهى سرنوشت انسانها قبل از مرگشان به پایان مى رسد....
اگر قبول کردید کههمچون یک حشره باشید ؛پس هنگام له شدن اشک نریزید....
عاشقان عیدتان مبارک باد...
آه.. که عشق بس کوتاه است وفراموشی، بس بلند ......
مردم همیشه به شما نمی گن که چه فکری می کنن فقط منتظرن که توی زندگی پیشرفت نکنی......
بوی پیراهنی ای باد بیاور ، ور نهغم یوسف بکشد ، عاشق کنعانی را.......
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!...
گفت:مگر ز لعل منبوسه نداری آرزو؟مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو......
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻳﻚ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻳﻢ....
یک انسان عاقل همه چیز را نمی داندتنها احمق ها همه چیز را می دانند....