بیو کتاب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو کتاب
عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام
که شاید روزی تو باز آیی .
عابران خسته ی شب نشین ،آن لحضه را که تو بر من پا میگذاری به تصویر می کشانند
آن لحضه که ابرهای مه آلود ،از آواز سکوت پر است
و من برای گریستن خویش
آن...
من نویسنده ی
خوبی می شدم اگه
تورو کنار خودم داشتم؛
مثلا می شد از خطوط کنار چشم هات،
وقتی می خندیدی ی کتاب بنویسم
یا از اشک هات
وقتی از سراشیبی گونه هات، بدو بدو به سمت زمین میان
مثلا می شد از دست هات، قطور ترین کتاب دنیارو...
در حال بارگذاری...