پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همه چی داره کهنه میشه بدونِ این که جا بیفته...
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنمبا دردهای کهنه و غمهای بیشمار......
در قفل فروبسته ی غم های دل خویشآن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم...
میگن رفیق هم مثل شراب ، کهنه اش یه چیز دیگه ست...
بوی نو شدن می آیدولی تو همیشهرفیق کهنه ی من بمان...
کدام قدم نو رسیده ای آمد در دلتکه اینگونهکهنه شده ام برایت...!...
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم......
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست...
تنها یک زن میداندشنیدن «دوستت دارم»هرگز نه کهنه میشود نه تکراری..!...
لباسی کهنه سهم ماست هر سال ؟؟که عید از آن مانکن هاست،هر سال !...