پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گرچه پیرم ناز نازان، کیمیا آورده ایبهرِ دردِ عاشقان امشب دوا آورده ایبرگ و باری نیست، زخمِ دل نمی گردد رفوحالیا که آمدی جانی مرا آورده ایدر رَهِ دل دادگی عمرم فنا شد، عیب نیست آمدی خوش آمدی آری صفا آورده ای آمدم با یک دل لرزان کنار پنجره گریه کردم، آمدی اما عصا آورده ای چون کویری تشنه ام، ای جانِ دل با من بگو آیتی آورده ای بهرِ شفا آورده ای آن قدر محو شکر ریز لبانت گشته ام من نفهمیدم چرا با خود چه ها آورده ای!س...
حکم او دیوان پسند است حکم ما دیوانه واراین تفاوت از پی دل دادن و دل دادگی ستارس آرامی...
دلم تو را می خواهد ای تک ستاره ی خوشبختی ، وقتی نیستی ظلمت وتاریکی تمام وجودم را در بر می گیرد، وچنان غرق رویاهای مشوش می شوم که گذشت ایام را حس نمی کنم سلامم را به باد صبا می سپارم تا چون کبوتری زیبا، به سویت پر گشاید و سر بر شانه ات نهد واز جانب من ،موهایت را نوازش کند و بی هوا، بوسه ای بر گونه ات زند ؛که بی تو سرد وبی روحم؛افسرده وغمگین که گاه آسمان دلش به حالم می سوزد وبا من هم نوا می شود وسیل اشک را بر چهره ام روانه می کند،بگو من بی تو ...
من زیستن در شور و شر را دوست دارمدل دادگی ،، با یک نظر را دوست دارمعادت ندارم،،، زندگی را هی بنالماز. کودکی،، هر. دردسر را دوست دارمچون سرو ها، هم با وقار و با شکوهمهم طعنه ی تلخ تبر را دوست دارماز جاذبیت های این دنیا، فقط من!!!آن ماندگار بی پدر را،، دوست دارمآن چشم ها آن چشم ها آن چشم هایاز هر خدایی بی خبر را دوست دارمتا عاشقی،،،،، در معنویت راه دارددلدار حتی خیره سر را،، دوست دارماهل هنر. چشمان او را می شناسن...