شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
من یک دیوانه ام دیوانه ی رقص زیر باران بی چتر بی پناه بی هیچ دغدغه ای جز خیس شدن در قطره هایی که از آسمان می بارندمی چرخم زیر چشمان خیس شهر در میانه ی خیابان ها بی پروا به آغوش می کشم زمین را آسمان را قطره های سرگردان راباران هم نوا با تپش قلب من می نوازد و من در این موسیقی بی نهایت می رقصم تا جنونچرا که در رقص در باران دیگر دیوانه نیستم که عاشقم و این عشق برای...
من زنم دیوانه ام، حتّی اگر گفتم برویک دروغ فاحشم، آغوش وا کن بیشتر...
شوق من چندین برابر میشود با دیدنتوای من دیوانهامدیوانهی خندیدنت ......
نگارم رفتنت دیوانه ام ڪرد هواےدیدنت پروانہ ام ڪرد شدم آواره تا یابم نشانت هواےهجر تو بےخانہ ام ڪرد دلم مے از نگاهت نوش مےڪرد فراقت راهے میخانه ام ڪرد...