پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چون چشم گشوده ام به صد بارروز از نو و روزی از نو ای یارهر دم که فرو برم نفس رااین لحظه گذر کند چه بسیارهر سال چو سال نو شود بازعمرم گذرد ولی به تکراراز شور و جوانیم چه گویمپیری بشود بر آن پدیدارافسوس که عمر ما هدر رفتدر حسرت نوگلی وفاداراز گرمی جام باده گویمنه مست کند مرا نه هشیاراین قامت من ز غم دو تا شدمخمور و خمیده پای دیوارچون چشم به ره نشانده ما رادل بسته به یاد روز دیدار...