جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
عاشقانه ترین شعرهایم رادر آغوش تو سروده امآنجا،دنج ترین جای دنیاست، --برای این شاعر. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دهانم،،،مسلح با رگباری بوسه ست...♡ تا نبوسمت،،اسحله را،،،زمین نخواهم گذاشت! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
عطروُ طعمت را بگیر؛ از گل، از سبزه،، از نان،،، از باران!سردرگم شده ام،--میان این همه عاشقانِ به \تو\ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو برای او، موهایت را می بافی!من با تو رویاهایم را...چه غم انگیزی ست، --این تفاهم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
برایم کمی عشق بیاور وُدو لقمه، \دوستت دارم\و قاچی بوسه --از لبهایت،، تا صبحم بخیر شود. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
دختر چهارکِنت[از برای سلیمه مزاری فرماندار چهارکنت] کفتارهای کفر،[لاشخورهای عفن!]به انحصار درآوردندافغانستان را--\چهارکنت\ و، --\مزار\ راو به بند کشیدندفرشته ای راتا،،،ریزشِآخرین پایگاهِ پایداری آن کوهِ استقامت!◇آخر، خدای نداشته شانبذرِ نفرت کاشته ستدر شوره زارِ دل هاشان...◇می دانم؛هرگز جهان نخواهد فهمیددردت راماسیده پشتِ لنزهای دوربیناز تبسمِ دشوارت؛ در بریده ی هزاران عکس و تص...
ما،،، مشغول زندگی بودیم و،آن ها\دسته دسته در کامِ مرگ.با رگبارِ وحشیانه ی \طالب ها\!فریاد می زنم، آی انسان های شاهد؛با شمایانم:--خون کودکِ افغان،با خون یمنی ها یک رنگ نیست؟سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
سال های سال دخترکی، در آرزوی شاهزاده ایسوار بر اسب سپید بود.آه! ¤ حالا، زنی تنهاست!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هر روز به مادرم می اندیشم،،،هنوز هم نمی دانداندک جهازش راکجای جهان بچیند؟! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
گویا فراموشکار شده ام...بگذارسر بزنم به کندوی بوسه ها... ♡نکند،،،از یادم بروی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
تو که نیستیمغزم زنی نازا!شعرهای ناقص در بطن اش دارد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دیروز، امروز،، یا که فردا،،،فرقی نمی کندهر زمانیپر از دلتنگی ستوقتی نباشی سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
خط های ممتد نیامدن را،،،پاک کن. ♡از این همه انتظار خسته ام...با هَودجِ آفتابِ فردا؛ بیا! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
هی نپرس که - دردت چیست؟چشمانِ توست... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
لبخندت را کم آورده ام،،، --در این غربت!پستچی هر روز می گذرد از اینجا...کاش به نامهای برایم بفرستی سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شعرهایم ساده شده اند،،، یعنی: کودکانه اعتراف می کنم \دوستت دارم\! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
چارفصلِ شکوفائی ی شعرهایم بهارانه ی \چشم های تو\ بود!...حالا،،،پژمرده اند شعرهایم؛ --وقتی که نیستی! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
پنهان کرده ام،جای خالی ات رالابه لای خاطراتمان...مثل کودکی که؛ترسش را خواب می کند، --زیر پتو! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شهری که تو نباشی،ویرانه ای متروکه ست. ♡آوازم کن! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
به اشک چشم آبیاری کرده اممزرعه ی انتظار را... ♡ وعده ی دیدارت را، --درو کن! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
ذهنم زمین بایری ست!حتی رمه های گوسفند نیزدر آن نمی چرند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
شاعران،،،همه ی عاشقانه های جهان راسروده اند، باز؛ما مانده ایم و، --دفتری خالی! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
از هر چه که بگذریم،از چشمانت نمیشود گذشت......وقتی که ساکتی،،،این تیله های جذاب مادرزاد شاعرند! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دوستم داشته باش، --با فعلی تازه!تا عوض کند شعرهایم رابی عشق تو،،، خانه نشینم، الی الابد. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
به دندان کشیده، --بره ی خیالم را......\کفتار\،نامِ دیگرِ تنهایی ست. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کفِ ماهی تابه ها،جای ماهی هایِ ترسوست!ما که شیرماهی ایم،،در عمق اقیانوس ها،،، --جای داریم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)کتاب چشم های تو...
روز مرگی،،، دوری از توست کههر شب در گلویم گیر می کند،--بغض می شود وُبا قطره های اشک، فرو می ریزد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
صبح، --یا عصر،فرقی نمی کند!\دلتنگیِ جمعه\شروع که می شود... سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
دوست داشتنتسواد نمی خواهد؛که پای حساب و کتابش بنشینم!!!دل می خواهد؛یک دل صاف و ساده و بی سواد... سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
سیگارش خیس، --بر لبچترش زیر بغلیکریز می بارد باراننه،شعراز گلوی بغض گرفته اش...سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
به گمانم اندوه،پرنده ای ست تنها،در غم جفت اش، [غمگین]که حدِ فاصلِ دو کوچ،بال هایش را سست می کند. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
عقربه های ساعتم--زیر خروارها جرم و زنگ،خواب رفته اند.. ***در خانه ای که چشم های تو طلوع نمی کندگذر زمان معنایی ندارد؟! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
قاطری لنگم!عاشق شیهه کشیدن های مادیانی گریز پا....نه جراتِ تاختنم هست وُ، نه یارای دل بریدن! ¤ --میل سقط شدن دارم! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گفتند: پدرم به آسمان ها رفته ست؛توسط ناسا،شاید هم، همراه فضانوردان بایکونور،، --نمی دانم!حالا؛مدتی ست، به ایجاد رابطه با \ترامپ\ وُ،دوستی ی با \پوتین\!! --می اندیشم!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
آی ی ی مردم!به آیه های کدام پیامبرِ کاذب دل بسته اید؟!که،از عشق روی گردانید!؟...مگر فراموشتان شده ستپیامبران راستین، عاشق بودند! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
خون را بر برف دیدچه جای گریهکودکی که بره ها را دوست می داری؟زمستانسُرسُره می سازدگوسفند از گلوی گرگپایین می رود سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
حکم می دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند!فروردین اما،،،تردید می کند....نومیدی؛چیز بدی ست...می دانم، می دانمهیچ اردیبهشتی\عطر گیسوانت راآزاد نخواهد کرد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
هاشور در هاشور ۱۱۱دلم،،، برایت خیلی تنگ می شود...ناخود آگاه، شماره ات را می گیرم اما،هیچ وقت جواب نمی دهی!...نمی دانم،،، نمی دانم\شاید پیش خدا تلفن را پاسخ دادن، --قدغن باشد!؟ سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
کوردم؛ آی ی ی کوردم،، کورد!شبیه بلوطی کهبا هیچ باد و بارانیریشه های ستُرگم؛ کنده نمی شود! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
اغلب جهان راخیاطی می بینمبا سوزنی در دستاز این همه خلقبسیارند در حلقمتنها تویی که بیرون می آییو خیاطکه می دوزد و می دوزد و می دوزدبه حیرت می نگردبه لبانِ دوخته ام سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
من،،، نشان شجاعت گرفتم؛برای جنگیدنِ جسورانه امبا همه!برای فتح قلب تو!...و تو،،، اُسکار گرفتیبرای اجراینقشِ اولِ همه ی غریبه ها!سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
کشنده تر از گلوله؛نبودن توست...--(مرگِ تدریجی!)--وقتی،،،روزهای سال تمام می شود وُ،هنوز\ ندارمت! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
جای نبودنت رادلتنگی پُر کرده وُسینه به سینهقلب ام را تسخیر می کند،و من برای یافتنتهرزه و ولگرد --چون باد پاییزم. سعیدفلاحی (زانا کوردستانی)...
گیرم که آفتاب بر آید وُ، از لقاح با افقِ باکره سایه روشن سحر، --صبحی بزاید زیبا!...مرا چه سود که؛بی تو-- همه ی روزهایم تاریک است! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گونه هایم ،،،این روزهای زخم ودردلگدمالِ پای اشک ست و، -خونابه... آه؛چه برسرت آمده ست -- ای دل؟! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
#هاشور در هاشور ۱۰۵آوردگاهم،سطر سطر دفترِ من است!وَ؛از قلمم، گلوله هایی می روید که،،، هیچ توپ و تفنگی شلیک نکرده ست اما،چرا بیدادگاه ها در وحشت اند!؟ سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
#هاشور در هاشور ۱۰۴ تندیس های گریان،مترسک های خندان،،ربات های منضبط...انسانیت پشت نقاب مهجور است!...آی ی ی جهان! با نظم نوین ات،،،از ما چه می خواهی؟! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
#هاشور در هاشور امروزه روز،،،تفنگم را زمین گذاشته ام وُ به قلم پناه آورده ام! ***چرا که سرزمینمخسته از\خون و جسد\،به تفکری نوین نیازمندست! (زانا کوردستانی)...
گاه،،،یک لبخند ساده،یا گلی سرخ،،،چکمه های جنگ را گم می کند!.. ***مگر به \معجزه ی عشق\؛ ایمان ندارید؟! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
دیوار های اتاق،خسته از پنجره های کاذب! *به ظهور دستی رهایی بخشنشسته ام،تا،،،به تلنگری بگشاید پنجره راشاید؛ هوایی تازه کند\ --اتاق غمباد کرده ام! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...