متن سعیدفلاحی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سعیدفلاحی
کبوتری غمگین ام،
محصورِ میله های قفس...
که هر شب،
رویای شیرین پرواز می بینم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دیرگاهان دریائی بودم،
--آبی و بیکران--
مادر که مُرد، برکه شدم!
با سفرِ پدر؛
--خشکیدم!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مثل نیمکت سیمانی
در گوشه ی پارک،،،
به انتظار نشسته ام
که بیایی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
ترس دارم که نیایی وُ
شوم شود
--این روزگار،،،
چندی ست،
جغد وحشت
در ذهنم لانه دارد.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
عطروُ طعمت را بگیر؛
از گل،
از سبزه،،
از نان،،،
از باران!
سردرگم شده ام،
--میان این همه عاشقانِ به \تو\
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
تو برای او،
موهایت را می بافی!
من با تو رویاهایم را...
چه غم انگیزی ست،
--این تفاهم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
برایم کمی عشق بیاور وُ
دو لقمه،
\دوستت دارم\
و قاچی بوسه
--از لبهایت،،
تا صبحم بخیر شود.
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
سال های سال دخترکی،
در آرزوی شاهزاده ای
سوار بر اسب سپید بود.
آه!
¤
حالا،
زنی
تنهاست!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هر روز
به مادرم می اندیشم،،،
هنوز هم نمی داند
اندک جهازش را
کجای جهان بچیند؟!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
گویا فراموشکار شده ام...
بگذار
سر بزنم به کندوی بوسه ها...
♡
نکند،،،
از یادم بروی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
دیروز،
امروز،،
یا که فردا،،،
فرقی نمی کند
هر زمانی
پر از دلتنگی ست
وقتی نباشی
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خط های ممتد نیامدن را،،،
پاک کن.
♡
از این همه انتظار خسته ام...
با هَودجِ آفتابِ فردا؛
بیا!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
لبخندت را کم آورده ام،،،
--در این غربت!
پستچی هر روز می گذرد از اینجا...
کاش به نامهای
برایم بفرستی
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
شعرهایم ساده شده اند،،،
یعنی:
کودکانه اعتراف می کنم
\دوستت دارم\!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
آی ی ی مردم!
به آیه های کدام پیامبرِ کاذب
دل بسته اید؟!
که،
از عشق روی گردانید!؟
...
مگر فراموشتان شده ست
پیامبران راستین،
عاشق بودند!
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
خون را بر برف دید
چه جای گریه
کودکی که بره ها را دوست می داری؟
زمستان
سُرسُره می سازد
گوسفند از گلوی گرگ
پایین می رود
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
حکم می دهد اسفند:
--گیسوانت در بند بماند!
فروردین اما،،،
تردید می کند.
...
نومیدی؛
چیز بدی ست...
می دانم،
می دانم
هیچ اردیبهشتی\
عطر گیسوانت را
آزاد
نخواهد
کرد!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
هاشور در هاشور ۱۱۱
دلم،،،
برایت خیلی تنگ می شود...
ناخود آگاه،
شماره ات را می گیرم اما،
هیچ وقت جواب نمی دهی!
...
نمی دانم،،،
نمی دانم\
شاید پیش خدا
تلفن را پاسخ دادن،
--قدغن باشد!؟
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کوردم؛
آی ی ی کوردم،،
کورد!
شبیه بلوطی که
با هیچ باد و بارانی
ریشه های ستُرگم؛
کنده نمی شود!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)