پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آنکس که به عشق دل داده منم از آتش عشق شعر ساخته منماز روز ازل زخم خورد دل از عشقبا سیب تو پرچم بافته منم...
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد بی اعتنا شدم به جهان، بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی خاکستر مرا نسپاری به دست باد گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد...
هر شب از اینترنت شب را خوش گفتم اماا الان خودم شب را خوش میگویم... ...عاشقی در زیر باران میرفت...گوش میداد به صدای قطره ها...او عاشق نبود!!او عاشق عاشق بود اما زخم خورده...عاشقی زخم خورده در زیر باران میرفت...گوش میداد به صدای خنده هاااا...خنده های عشقش که در گوشش بود...آری متن کمی بهتر شد حال که این رامینویسم شایدم اشکی کنار چشمم باشداما غرور همیشه دردسر داشت.....بجاای شب بخیر گفتن متن غمگین عاشقانه نوشتم ببخشیدد ...
من در میان شدت سردرگمی گمممن زخم خورده ی زخم زبان مردممآه!حقیقت چه بود؟امان از ظاهری سبزو باطنی کبود...
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیستخیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد....