پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ساربان هِی نکنی گرگِ بیابانی را یوسف از دست کسانش به چاه افتاده ساربان طِی نکنی راه پریشانی را از چه باکی که نگاهت به ماه افتاده؟ علیرضا نجاری(آرمان)...
بوی گندمزار مویت آسمان را هم گرفتبرق زرین نگاهت ، آشیان را هم گرفتبر فراز کوه احساسم نشستم ناگهان آتش احساس تو بال زمان را هم گرفتاز عبوس چهره ات باران سرازیر است و بعدچشم های خسته ی رنگین کمان را هم گرفتباغ هم در انتظارت بی قراری می کندباز هم از دوری تو سایبان را هم گرفتباز شد یک روزنه در چشم تیز روزگارباز شد اما ز عشقت بی کران را هم گرفتیوسفی در چاه کنعانِ دلش افتاده استاز هجوم درد هایش ساربان را هم گرفتب...
کاروان دستخوش رهزن بیگانه شدستساربان، این روش قافله سالاری نیست...