پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چندین سال است منتظرم از پرده رخ بنمایی به پایان رسد بیکسی مژده رسد از شیداییتنهام خستم عهد نشکستم این که هستم نیمه مستم خود شکستم درنبستم تا تو از در تو فرمایی این که منم جسم تنم تو هستی جان در بدنم ای گل بنم من چه کنم تا بر رویم در بگشایی تو اممیدی خوش رسیدی مرا دیدی ده نویدی عشق دمیدی آفریدی الحق خالق زیبایی تو پناهی کن نگاهی تو اللاهی قبله گاهی از هر آهی تو آگاهی از هر دیده تو بینایی کون مکان چرخ زمان حکم فرمان درد درمان ...