شعر عرفانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر عرفانی
زندگی خطی است بیآغاز و بیانجام ما،
حد ما جز در نگاهدوست، پیدا کی شود؟
عشق، تابع گر به سوی او همی میلش کند،
در نهایت، بینهایت در دل ما کی شود؟
مشتق از جان جهان گر لحظهای گیرد خدا،
جز جمالش، جز وصالش، هیچ معنا کی شود؟
صفر بودیم...
در این جهان که رنگ غم دارد
دل من از عشق حق، حرم دارد
چو شمعی در رهش فروزان شدم
که نور از این عشق، بیش و کم دارد
نه بیم طوفان، نه بیم شب دارم
دل من آرامشی از حرم دارد
جهان هر آنچه که دارد فانیست
خوشا دلی...
میآیی از بطن تاریک نیستی
تا به یاد آوری شکوه روشن هستی
به پیش میروی در گذرگاه زندگی
تا بدانی باید گذشت از هستی و نیستی...
پروردگارا!
با نور پیوسته ی حضورت،
ایمانی بِشکوه،
و حضور قلبی نستوه را،
به نای خسته و
تار و پود درهم شکستهام
بتابان!
خداوندا!
در سراشیب سردِ زندگی،
و آسیب پردردِ افسردگی،
سیبِ سبزِ بزرگی ات را می طلبم؛
توجّه ات را می خواهم...
روانم
در پروازی خدایی و پاک
مرزهای زمان و مکان را
در می نوردد
و در رقصی آسمانی و آزاد
تا فراسوی میعادگاهِ جان
عروج می کند
و در آغوش مطلقِ محبّت
آرام می گیرد...
من
هم صدا با
امواج سرکش احساس
روح ناآرام خود را
به ساحلِ آرامِ عبادت می سپارم
و از نسیم روح افزای اقیانوس عشق
سرزندگی و امّید را
به ژرفای نبضِ جانم
هدیه می نمایم...
در جوش و خروش دریای جنون
صدای سرخ عشق
با پژواکی ارغوانی
دریا، دریا
وجود سرگردان مرا
به تلاطم امواج حیرانی
میهمان می سازد...
از نژادِ پاکتان، روید گلستانِ صفا؛
حس بگیرد نایتان از: نغمه هایی، جان نوا؛
چون که رخت از: این جهان، بُردید بیرون، یادتان،
در دلِ دنیا بماند؛ با ثنایی بیکران...
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
جمله ی پیغمبران از نسلِ نابی بوده اند؛
در زلالیِ نهانی، مثلِ آبی بودهاند.
جمله ی فرعونیان از بطنِ شر، زاده، شدند؛
باعثِ آزارِ مردانِ دل آزاده، شدند...
برشی از یک مثنوی تعلیمی_تمثیلی
ألسّلامُ عَلَیکَ یا بقیةاللهِ فی أرضه)
گفتم نگاهی میشود، شاها به این سائل کنی؟
گفتا که باید سالها ، در راهِ ما منزل کنی
گفتم که منزل کردهام، عمری به راهت ای صنم!
گفتا که باید بیش ازین، ما را به خود مایل کنی
گفتم که ماهِ من تویی، در...
میتراود اشک های شوق از چشم قلم
این غزل تا میخورد با نام زیبایت رقم
در میان دفترم وقتی نوشتم شعر را
بیت ها بیت المقدس شد غزل شد محترم
غزال و غزل ..
بسمه تعالی
نوشته ای که بیا بیقرار هم باشیم
همیشه مهر بورزیم و یار هم باشیم
من و تو مست در آغوشِ هم شبیهِ دو قو
پر از خیالِ جنون ، بیقرارِ هم باشیم
فرازِ حیّ علی العشق را بخوانی تا
صفِ نمازِ رفاقت ، کنارِ...
رهروان را یاد مردن چایِ خوابِ غفلت است
شکرِ یزدان، قابض الارواح پیران، پیرِ ماست
(مهدی فصیحی رامندی)
ای عزیزان چنگ بر دامان او تقدیر ماست
فکر آزادی در این ره خار دامنگیر ماست
دل به هر تقدیر او فتح الفتوحی تازه است
کار بی تدبیر در محنت سرا تدبیر ماست
رهروان را یاد مردن چایِ خوابِ غفلت است
شکرِ یزدان، قابض الارواح پیران، پیرِ ماست
دشت را...
.........................درویش.....................
درویشم و مفتخرم ز نفس خویشم........
............زین حال خوشم همیشه مستم
که گر،بود زندگی ام، سلطانی...............
.....................بود در نفسم خوی اهریمنی
چندین سال است منتظرم از پرده رخ بنمایی
به پایان رسد بیکسی مژده رسد از شیدایی
تنهام خستم عهد نشکستم این که هستم نیمه مستم
خود شکستم درنبستم تا تو از در تو فرمایی
این که منم جسم تنم تو هستی جان در بدنم
ای گل بنم من چه کنم...